9 نکته مهم درباره کتاب از چیزی نمی ترسیدم

یازار :

+0 به یه ن

با خرید کتاب از چیزی نمی ترسیدم از فروشگاه اینترنتی جریان کتاب میتوانید این اثر فاخر را تهیه نمایید.

عشیره یعنی خاندان پدری یعنی عشایر که در ایران کوچ نشیند و در فصل گرم و سرد به ییلاق و قشلاق می‌روند. طایفه ی سلیمانی از عشایر لز نژاد کرمان هستند سال ۱۳۳۵بعد از خواهر و برادرش متولد می‌شود و علاقه و وابستگی خاصی به مادر دارد و همه جا همراه اوست. عاشق بهار است که فصل نعمت عشایر است و فصل کوچ. فصل شیر و ماست و انواع میوه ها. قاسم حالتی نترس دارد و هر کار سختی را تجربه می کند پدر و مادری مهمان‌نواز دارد. درعین اینکه خیلی شرایط مالی مناسبی ندارند پدرش اهل نماز است و تقید به نماز اول وقت دارد و مراسم امام حسین(ع) را برگزار می‌کردند. پدرش مقروض می شود غیرت و حمیت قاسم نمی‌گذارد که در شرایط ناگوار پیش آمده پدر را تنها بگذارد این خصوصیت بارز حاج قاسم می‌شود. شجاعت و غیرت ای که جزو خصوصیات جدانشدنی اوست. نمی تواند ناراحتی و مشکل پدر را تاب بیاورد و تصمیم می گیرد که برای کار به شهر برود، کاری که تا به حال انجام نداده نوجوانی ۱۴سال است و یک بچه ضعیف به همراه دو دوستش که مثل سه برادر هستند راهی شهر می‌شوند. به سختی در یک ساختمان نیمه کاره مشغول کار بنایی می شود اما آنجا پول زیادی به دست نمی‌آورد و منصرف می‌شود. با همه دلتنگی و سختی و دوری از خانواده ناامید نمی شود و دوباره دنبال کار می گردد و بالاخره در یک هتل مشغول به کار می‌شود با روزی ۵تومن. وقتی به اندازه قرض پدر پول جمع می کند راهی ده می شود با چمدانی پر از سوغاتی، و دیگر آن نوجوان ضعیف نیست. بعد از بازگشت دوباره به کار، سرگرم ورزش می‌شود. زورخانه و کاراته را انتخاب می‌کند و به پشتوانه اعتقادی که ریشه در خانواده اش داشته در فضای فاسد جامعه آن روزها سالم باقی می ماند با تلنگر کوچکی از حرف‌های یکی از دوستانش وی به فساد و ظلم شاه می‌برد و همه افکارش به هم میریزد و کم‌کم پایش به مسجد منبر یکی از علما باز می‌شود آیت الله عباس حقیقی که در مسجد جامع کرمان منبرداشتند. مدت‌ها آنجا پاتوق ثابتش می‌شود در سفری که به مشهد دارد با جوانی آشنا می‌شود و طی این آشنایی برای اولین بار نام دکتر علی شریعتی و آیت الله خمینی را می‌شنود و درباره آنها معرفی مختصری به دست می‌آورد و عکس امام را برای خود نگه می دارد کم‌کم جرات و شجاعت عجیبی در خود احساس می‌کند و یک انقلابی دوآتشه می‌شود شجاعتی که بعدها در مرزهای سوریه و در مقابل داعش به بهترین شکل دیده می‌شود و حتی این شجاعت برای خیلی آدم ها باور کردنی و فهمیدنی نیست. آنچه که بعدها نمود پیدا کرده است ریشه در دوران کودکی و نوجوانی حاج قاسم دارد. درسال‌های اولیه انقلاب همراه موجی که در کرمان راه افتاده است حرکت می‌کند. به دلیل روحیه ذاتی سلحشوری و نشاط جوانی بی پروا سخن می گوید و از نظام شاهنشاهی و فساد حکومت حرف می‌زند و شعار نویسی می کند.امام خمینی بخشی از وجودش می‌شود برای اولین بار توسط افسری دستگیر می شود و به شدت کتک می خورد اما این حادثه ترس او را بیشتر از شکنجه و کتک خوردن می ریزد و ایمان و اعتقادش به امام خمینی و مسیری که انتخاب کرده است بیشتر و عمیق تر می شود در این میان باشگاه ورزشی اش ترک نمی‌شود در تظاهرات شرکت می کند و در مسجد جامع کرمان که محل اصلی تجمع انقلابی هاست حضور می‌یابد حرکت های انقلابی شدیدی را به همراه دوستانش آغاز می‌کند. این روحیه مبارزه طلبی در همه اعضای خانواده رسوخ می‌کند و آنها نیز با او همراه می شوند.

از چیزی نمی ترسیدم، زندگی نامه ای است از شهید قاسم سلیمانی، به قلم خود ایشان که وقایع زندگی شان را از کودکی تا 22 سالگی شرح داده اند(از سال 35 تا55).

مرتب شده ی دست نوشته های حاج قاسم را، دخترشان، زینب سلیمانی در آذر ماه 1399 به نمایندگی از پدرشان به عنوان هدیه ای به رهبری تقدیم می کنند. کتابی که با دست مجروح حاج قاسم نگاشته شده است...

یادداشت رهبری بر این کتاب:

هر چیز که یا شهید عزیز ما را برجسته کند، چشم نواز و دلنواز است. یاد او را اگرچه خداوند در اوج برجستگی قرار داد و بدین گونه پاداش دنیایی اخلاص و عمل صالح او را بدو هدیه کرد ولی ما هرکدام وظیفه ئی داریم. کتاب حاظر را هنوز نخوانده ام، اما ظاهرا می تواند گامی در این راه باشد.

کتاب علاوه بر مقدمه ی دختر شهید و پیشگفتار ناشر، شامل دو بخش است. بخش اول، در حدود 50 صفحه، شامل متن کتاب است و در بخش دوم تصویر دست نوشته های شهید عزیز به عنوان سند قرار داده شده است.

متن کاملا روان است و توضیحاتی از اصطلاحات شیرین کرمانی به صورت پاورقی وجود دارد که در من اصلی به کار رفته است.

نام کتاب برگرفته از یکی از برجسته ترین ویژگی های حاج قاسم است که همان شجاعت و نترسی ایشان بوده است که خودشان هم بارها عینا در متن ذکر کرده اند(از چیزی نمی ترسیدم).شجاعت از کودکی همراه ایشان بوده است، در زندگی عشایری که همواره خطراتی داشته است تا جوانی و درمقابل نیرو های رژیم پهلوی.

ایشان با توضیح در مورد عشیره شان که از عشایر اطراف کرمان هستند شروع می کنند. پس از آن به شرح دوران کودکی می پردازند، که الحق بسیار سخت سپری شده است. قطعا شخصیت محکم و سرسخت این مرد بزرگ ریشه در سختی های کودکی دارد.

ایشان از تقید پدر بزرگوارشان به نماز اول وقت، روزه، غسل و زکات یاد می کنند و اینگونه است که بدون آشنایی باجزئیات احکام و به خاطر تقید والدین به مسائل شرعی، پایبندی به دین و مذهب در شخصیت ایشان ریشه دار می شوند.

و پس از آنکه به خاطر غیرتمندی اش و برای رفع قرض پدر، ضمن مخالفت خانواده، به شهر و به دنبال کار می رود، آنجا به ورزش مشغول می شود. در شهر کار و ورزش را ترک نمی کنند.

آنجا متجه فساد و ظلم شاه می شود.در این سال ها با امام خمینی و دکتر شریعتی آشنا می شوند و به خاطر شجاعت، ظلم ستیزی و تفکرات عمیق مذهبی شان از نیرو های انقلابی می شوند.

چند بار با پاسبان و آژان درگیر و تهدید می شوند اما هیچ کدام از آن ها نمی توانند مانع راه انتخابی حاج قاسم شوند، بلکه او را ثابت قدم تر می کنند...

برشی از کتاب که در بحبوحه ی فعالیت های قبل انقلاب رخ می دهد:

در وسط معرکه، کودکی را دیدم که وحشت زده گریه می کرد. نا خود آگاه داد زدم و رو کردم به پلیسی که به او حمله ور شده بود. گفتم:«ولش کن»آنقدر که با تندی و شدت این کلام را  ادا کردم، احساس کردم لحظه ای مردد شد و ترسید. بچه را بغل کردم و از در غربی خارج شدم....

شما میتوانید این اثر فاخر را از فروشگاه اینترنتی جریان کتاب خریداری کنید.

 


  • [ ]